امام رضا جونم، خودت میدونی چقدر دوستت دارم. آخرین باری که اومدم پیشت خیلی حال کردم. خدایی هیچ کجا واسم صفای حرمت رو نداشته. به طلبیدن اعتقاد نداشتم. اما اونجوری که مهمونم کردی، یقیین دارم که توو این مدت که نیومدم مشهدت، منو نطلبیدی.
برای دوباره دیدنت یه عالمه انتظار کشیدم. وقتی میبینم دوستایی که مدام میگن داریم میریم مشهد، حتی توو همین پیامرسان، به خودم میگم مگه چیکار کردم که مستحق این تنهایی شدم؟
خواهرت خیلی با معرفت تره، به خدا هر وقت دلم براش تنگ میشه کم نمیزاره.
با معرفت، نزار دفعه بعدی که میبینمت وقت جون دادنم باشه. چشم به راه کرمتما. نا امیدم نکنی...